در سرم افتاده امشب شوری از آن شورها
شور شیرینی که دل برده ست از انگورها
چیست این حالات خوش؟ آه این خیالات از کجاست؟
عطر و بویی بر مشامم میرسد از دورها
گم شدم از آن من تاریک، تا پیدا شدم
در رواق آینه، در غرفهها، در نورها
دانه دانه...دل شفا میگیرد و پر میکشد
بر سر گلدستهها بی قید و بند تورها
یا رضا، جانم رضا، جانم رضا، جانم رضا
باز هم نقاره زنها باز هم شیپورها
مضجع نورانیاش در ازدحام جمعیت
مثل کندوی عسل در وزوز زنبورها
"عرض حاجت در حریم حضرتش محتاج نیست"
او سلیمان است و دارد لطف ها با مورها
"در هوایش بی قرارم بی قرارم روز و شب
سر ز کویش بر ندارم،بر ندارم روز و شب"
نظر شما